مناظره
چهارشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۹:۵۱ ب.ظ
گفتم همه تو هستی، جام و شراب و مستی
گفتا که تو عاشقی، یا اینکه میپرستی
گفتم که بی تو بودن، کرده مرا میپرست
گر تو دهی رخصتی، کعبه من تو هستی
واژههایی چون می، شراب، مستی، ساغی، ساغر و چیزهایی شبیه این، در شعر کلاسیک فارسی به وفور دیده میشوند. شاید در نگاه اول اینطور به نظر برسد که اکثر شاعران و غزلسرایان پارسی اهل باده و شراب بودهاند و اشعار خود را از سرمستی شراب سرودهاند. ولی خوانندهی حرفهای میداند که اینها همه استعاره هستند و قریب به اتفاق شاعران نامی ایران، زمین اهل دین و منبر و قرآن بودهاند.
شعری که خواندید، مناظره یا گفتگویی کوتاه بین عاشق و معشوق هست. عاشق، معشوق خود را به شراب و مستی تشبیه میکند، چرا که شاید بهتر از آنها در دنیای خود نچشیده و تجربه نکرده است. ولی این تشبیه به مزاج معشوق خوش نیامده و او را به میپرستی متهم میکند. عاشق که گویا متوجه شده معشوق او از مجاز شعر و استعارههای آن بی خبر است، لحن سخن را عوض میکند و اینبار معشوق را کعبه خود میخواند. تا بلکه این سخن به مزاج یار خوشتر آید. البته شاید اینبار هم عاشق از طرف معشوق به کفر و پرستش غیر خدا محکوم شود. در حالی که عاشق دل معشوق را کعبهی خویش میخواند، چرا که دل او را جایگاه خداوندگارش میداند.
داداش سیامک.