غزل تنهایی

اشعار شاعری بی تخلص

غزل تنهایی

اشعار شاعری بی تخلص

مشخصات بلاگ

من سیامک هستم. خودم رو شاعر نمیدونم. ولی هر از گاهی چیزهایی مینویسم و دوست دارم نظر شاعران و شعردوستان رو در مورد نوشته‌هام بدونم. خوشحال میشم منو از نظرات مفیدتون آگاه کنید.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۰ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

ای همه هستی همه دنیا کجایی؟

ای همه نور و همه معنا کجایی؟

ای دلیل زندگی کردن شاعر

ای شقایق، ای گل زیبا کجایی؟

من همان سیلابم و مقصود من تو

ای نهایت، ای دل دریا کجایی؟

دل من مضطرب این روزگار است

ای ره آرامش دلها کجایی؟

چشم من در حسرت دیدار رویت

ای ستاره چشم خوش سیما کجایی؟

ای تمام معنی دیروز و امروز

ای دلیل بودن فردا کجایی؟

منم آن شاعر خسته، بی تخلص

آنکه تا پایان نوشت مولا کجایی؟


کاش آن یار سفر کرده ما اینجا بود

کاش آن نور رخش در دل ما پیدا بود

کاش آن لحظه پایان همه دوری ها

عضوی از ثانیه های خوش فردا بود

دوش دیدم که همه چلچله ها میخوانند

کاش دیدار رخش تعبیر این رویا بود

من همان قطره بارانم و تو دریایی

کاش این قطره ما عضوی از آن دریا بود

سالها شعر نوشتم همه‌اش پوچ و عبث

کاش یک مصرع از آن صد شعر من کارا بود

باز هم شد غزلی همدم تنهایی من

کاش این شعر غریب مثل شما زیبا بود

من همان شاعرم و تخلصلم بی نام است

آنکه در حجره خود با قلمش تنها بود

بهمن 84



بی تو من کربوبلایم

با تو من رود فراتم

بی تو من یک شب تاریک

با تو اما آفتابم

بی تو من سردتر از دی

با تو اول بهارم

بی تو من سیاه و بی رنگ 

با تو من رنگین کمانم

بی تو من هیچ کسی نیستم

با تو میشم شاه عالم

بی تو من دلم گرفته

اینه آخرین کلامم

من همون شاعر خسته

که تخلصی ندارم

شهریور 84

زندگی یک رسم است

                    با همه سادگی اش پر زرق است

زندگی یک دریاست

                   با همه بزرگی اش دلگیر است

زندگی یک رویاست

                   با همه لطافتش کوتاه است

زندگی مثل شب است

                  با همه تیرگی‌اش مهتابیست

زندگی مثل دل است 

                  با همه تپیدنش آرام است

زندگی رد شدن ثانیه هاست

                  زندگی تقاطع خاطره هاست

زندگی زندگی است

                  زندگی عاشقی است

زندگی هر چه که هست

                    لایق زندگی است

در درون قلب من شهری پر از عشق و صفا

مردمانش خوب ساده از همه بدها جدا

کوچه های شهر قلبم تنگ و باریک و گلی 

اما در آن کوچه‌ها پیچیده است بوی خدا

خانه های شهر دل، از جنس مهر وآفتاب

از همین رو هم بود مستحکم و رو از بلا

در میان خانه‌ها کاخی بزرگ و باشکوه

سیم و زر نیست در آن اما پر ار عشق و وفا

در درون کاخ دل سکنا ندارد هیچ کس

از همین رو هم بود آرام و ساکت بی صدا

شهر ما منتظر آن شاه بی نام و نشان

گر بیاید شاه دل آنروز همان نوروز ما

در بیان درد تنهایی بگفتم چند بیت

تو بیا ای شاه دل تا دل نگشته کربلا

میدونم یه روز میاد تو این درو وا میکنی

برمیگردی از سفر دنیا رو زیبا میکنی

میدونی اگه بیای تاریکی از دلم میره

آخه تو بجای اون عشقتو توش جا میکنی

روزی که تو می رسی مثل یه عیده واسه ما

آخه وقتی برسی شادی رو برپا میکنی

تو که نیستی یه دونه غصه نشسته تو دلم

زود بیا اگه بیای غصمو تنها میکنی

من بهت میگم بیا بسته دیگه اونجا نمون

تو میگی باشه میام، امروز و فردا میکنی

شعر من منتظره تا یه روزی تو برسی

آخه وقتی برسی حرفهاشو معنا میکنی

نمیخوام اسممو تو آخر شعرم بیارم

اگه تو دوستم داری اسممو پیدا میکنی

گفتم همه تو هستی، جام و شراب و مستی

گفتا که تو عاشقی، یا اینکه می‌پرستی

گفتم که بی تو بودن، کرده مرا می‌پرست

گر تو دهی رخصتی، کعبه من تو هستی


برای دیدن توضیحات شعر می‌توانید ادامه مطلب را بخوانید.

ما در شب ظلمانی خود راه ندیدیم

رعدی بدرخشید ولی ماه ندیدیم


سرگشته و حیران پی دلدار بگشتیم

افسوس که در راه خود آن چاه ندیدیم


توضیحاتی در مورد این شعر را میتوانید در ادامه مطلب بخوانید.

تو چرا بنشسته ای دریا بیاید       گر تو مجنونی چرا لیلا بیاید


ما در این ظلمتکده کاری نداریم     آنکه میخواهد رود با ما بیاید


توضیحات شعر را میتوانید در ادامه مطلب مطالعه بفرمائید.

    ما ندانستیم از بهر چه هستیم      از برای چه در این دنیا نشستیم


ما جوابی بهر این پرسش نداریم       تا ابد، پرونده‌ی آن را ببستیم


توضیحاتی در مورد این شعر را میتوانید در ادامه مطلب بخوانید.