کاش آن یار سفر کرده ما اینجا بود
کاش آن نور رخش در دل ما پیدا بود
کاش آن لحظه پایان همه دوری ها
عضوی از ثانیه های خوش فردا بود
دوش دیدم که همه چلچله ها میخوانند
کاش دیدار رخش تعبیر این رویا بود
من همان قطره بارانم و تو دریایی
کاش این قطره ما عضوی از آن دریا بود
سالها شعر نوشتم همهاش پوچ و عبث
کاش یک مصرع از آن صد شعر من کارا بود
باز هم شد غزلی همدم تنهایی من
کاش این شعر غریب مثل شما زیبا بود
من همان شاعرم و تخلصلم بی نام است
آنکه در حجره خود با قلمش تنها بود
بهمن 84