غزل تنهایی

اشعار شاعری بی تخلص

غزل تنهایی

اشعار شاعری بی تخلص

مشخصات بلاگ

من سیامک هستم. خودم رو شاعر نمیدونم. ولی هر از گاهی چیزهایی مینویسم و دوست دارم نظر شاعران و شعردوستان رو در مورد نوشته‌هام بدونم. خوشحال میشم منو از نظرات مفیدتون آگاه کنید.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل جدید» ثبت شده است

کاش آن یار سفر کرده ما اینجا بود

کاش آن نور رخش در دل ما پیدا بود

کاش آن لحظه پایان همه دوری ها

عضوی از ثانیه های خوش فردا بود

دوش دیدم که همه چلچله ها میخوانند

کاش دیدار رخش تعبیر این رویا بود

من همان قطره بارانم و تو دریایی

کاش این قطره ما عضوی از آن دریا بود

سالها شعر نوشتم همه‌اش پوچ و عبث

کاش یک مصرع از آن صد شعر من کارا بود

باز هم شد غزلی همدم تنهایی من

کاش این شعر غریب مثل شما زیبا بود

من همان شاعرم و تخلصلم بی نام است

آنکه در حجره خود با قلمش تنها بود

بهمن 84


میدونم یه روز میاد تو این درو وا میکنی

برمیگردی از سفر دنیا رو زیبا میکنی

میدونی اگه بیای تاریکی از دلم میره

آخه تو بجای اون عشقتو توش جا میکنی

روزی که تو می رسی مثل یه عیده واسه ما

آخه وقتی برسی شادی رو برپا میکنی

تو که نیستی یه دونه غصه نشسته تو دلم

زود بیا اگه بیای غصمو تنها میکنی

من بهت میگم بیا بسته دیگه اونجا نمون

تو میگی باشه میام، امروز و فردا میکنی

شعر من منتظره تا یه روزی تو برسی

آخه وقتی برسی حرفهاشو معنا میکنی

نمیخوام اسممو تو آخر شعرم بیارم

اگه تو دوستم داری اسممو پیدا میکنی