غزل تنهایی

اشعار شاعری بی تخلص

غزل تنهایی

اشعار شاعری بی تخلص

مشخصات بلاگ

من سیامک هستم. خودم رو شاعر نمیدونم. ولی هر از گاهی چیزهایی مینویسم و دوست دارم نظر شاعران و شعردوستان رو در مورد نوشته‌هام بدونم. خوشحال میشم منو از نظرات مفیدتون آگاه کنید.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعری دگر» ثبت شده است

آن یار سفر کرده‌ی ما از سفر آمد

خوش باش که دیگر همه دردت به سر آمد

آن تلخی دوران بلا رفت ز کامم

شیرینی ایام به کامم شکر آمد

در ظلمت شب بی کس و تنها چو نشستم

آن یار سفر کرده چو خورشید بر آمد

آن نور رخش بر دل تاریک چو تابید

ظلمت ز دلم رفت و به جایش سحر آمد

جامی ز بلا بود به دستم چو بیامد

آن جام بلا رفت و به دستم گوهر آمد

آسوده و بی نام سرودم همه شعرت

از لطف دلت بود که شعری دگر آمد

آذر ماه 92


توضیحات کوتاهی در مورد این شعر را در ادامه مطلب بخوانید.