غزل تنهایی

اشعار شاعری بی تخلص

غزل تنهایی

اشعار شاعری بی تخلص

مشخصات بلاگ

من سیامک هستم. خودم رو شاعر نمیدونم. ولی هر از گاهی چیزهایی مینویسم و دوست دارم نظر شاعران و شعردوستان رو در مورد نوشته‌هام بدونم. خوشحال میشم منو از نظرات مفیدتون آگاه کنید.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر جالب» ثبت شده است

طاهره

طبع شعرم قطره ای از عشق چون دریای توست

از تو می گویم سخن، ای آنکه دل شیدای توست

ای تمام هستی و عشق و امید و آرزو

در درون قلب من تنها و تنها جای توست

هر که را دیدم فقط از حُسن تو گوید سخن

این همه حسن و کمال از آن دل زیبای توست

روی چون ماهت مرا مجنون و عاشق پیشه کرد

این جنون و مستی از چشمان سحر آسای توست

هر که شعری می‌سراید نامی از خود می‌برد

من بگویم "طاهره" آن نام خوش معنای توست

دی ماه 1390


توضیحات شعر در ادامه مطلب بخوانید...

گلدی شعبان یاریسی یر اوزونه آی گله‌جاخ

گویدکی آیه ددیم آی سنه بیر تای گله جاخ

ددی او گوندن ایشیخدی منه اونا تای اولمام

اونی سن گورسن اگر گونده سنه زای گله‌جاخ

من ددیم بو اوریین طاقتی یوخ پس نه زمان

اونون او صاف ایشیقیندان بیزه بیر پای گله‌جاخ

آی بیر آز گولومسنیپ چوندی منه بیله ددی

او گونه آز قالیره گونلری تز سای گله جاخ

البت بیر گون اولاجاخ ظلمتین عومری قوتولا

بونی هر کس بولوری قیش قوتولوپ یای گله جاخ


شب نیمه شعبان سال 86

تو همون هستی که تو هیچ جای دنیا ندارن

بدیا تاریکیا پیش تو معنا ندارن

تو مثل یه خورشیدی زندگی دادی به همه

حتی با وجود تو بهمنا سرما ندارن

زندگی خیلی قشنگه وقتی تو اینجا باشی

اما وقتی نباشی امروزا فردا ندارن

همه خوابای بد شبا میان به شهر ما

آخه بی بودن تو بچه‌ها رویا ندارن

آدما منتظرن تا یه روزی تو برسی

آخه تو زندگیشون هیچ چیز زیبا ندارن

همه ستاره ها میخوان با تو حرف بزنن

زود بیا اگه نیای سرور و مولا ندارن

مگه من یه شاعرم تخلصم داشته باشم

توی شهر شاعرا برای ما جا ندارن

خرداد 85


* چون شعر به زبان گفتار نوشته شده، به جای جمع زدن با "ها" با الف جمع زدم و باید به همین شکل خونده بشه

تو کی هستی که همش تو فکرتم

تو که روز ازل منتظر دیدنتم

میدونم یه روز میاد میبینمت

 توی دریای نگات غرق میشم

ولی تو کی هستی ای اونکه برات شعر میگم

اونکه جایی نداره جر تو دلم

تو یه شعر ناسروده‌ای پر از عشق وصفا

تو یه بارونی که به دل میده جلا

تو یه بارونی که تو صحرا میباره

خشکی رو میبره دریا میاره

تو یه شاپرکی که رو گلها پر میزنه

دلت به حالم میسوزه، به خارها هم سر میزنی

تو یه دفتر سفیدی، اما پر از حرف قشنگ

صفحه‌هات پاک و تمیز بی نقش و رنگ

توی نور سفیدی، رنگین کمون میشی برام

یه قطره آب زلال میخوای اونم اشک چشام

خرداد 84



بی تو من کربوبلایم

با تو من رود فراتم

بی تو من یک شب تاریک

با تو اما آفتابم

بی تو من سردتر از دی

با تو اول بهارم

بی تو من سیاه و بی رنگ 

با تو من رنگین کمانم

بی تو من هیچ کسی نیستم

با تو میشم شاه عالم

بی تو من دلم گرفته

اینه آخرین کلامم

من همون شاعر خسته

که تخلصی ندارم

شهریور 84

زندگی یک رسم است

                    با همه سادگی اش پر زرق است

زندگی یک دریاست

                   با همه بزرگی اش دلگیر است

زندگی یک رویاست

                   با همه لطافتش کوتاه است

زندگی مثل شب است

                  با همه تیرگی‌اش مهتابیست

زندگی مثل دل است 

                  با همه تپیدنش آرام است

زندگی رد شدن ثانیه هاست

                  زندگی تقاطع خاطره هاست

زندگی زندگی است

                  زندگی عاشقی است

زندگی هر چه که هست

                    لایق زندگی است

در درون قلب من شهری پر از عشق و صفا

مردمانش خوب ساده از همه بدها جدا

کوچه های شهر قلبم تنگ و باریک و گلی 

اما در آن کوچه‌ها پیچیده است بوی خدا

خانه های شهر دل، از جنس مهر وآفتاب

از همین رو هم بود مستحکم و رو از بلا

در میان خانه‌ها کاخی بزرگ و باشکوه

سیم و زر نیست در آن اما پر ار عشق و وفا

در درون کاخ دل سکنا ندارد هیچ کس

از همین رو هم بود آرام و ساکت بی صدا

شهر ما منتظر آن شاه بی نام و نشان

گر بیاید شاه دل آنروز همان نوروز ما

در بیان درد تنهایی بگفتم چند بیت

تو بیا ای شاه دل تا دل نگشته کربلا

گفتم همه تو هستی، جام و شراب و مستی

گفتا که تو عاشقی، یا اینکه می‌پرستی

گفتم که بی تو بودن، کرده مرا می‌پرست

گر تو دهی رخصتی، کعبه من تو هستی


برای دیدن توضیحات شعر می‌توانید ادامه مطلب را بخوانید.

ما در شب ظلمانی خود راه ندیدیم

رعدی بدرخشید ولی ماه ندیدیم


سرگشته و حیران پی دلدار بگشتیم

افسوس که در راه خود آن چاه ندیدیم


توضیحاتی در مورد این شعر را میتوانید در ادامه مطلب بخوانید.

تو چرا بنشسته ای دریا بیاید       گر تو مجنونی چرا لیلا بیاید


ما در این ظلمتکده کاری نداریم     آنکه میخواهد رود با ما بیاید


توضیحات شعر را میتوانید در ادامه مطلب مطالعه بفرمائید.

    ما ندانستیم از بهر چه هستیم      از برای چه در این دنیا نشستیم


ما جوابی بهر این پرسش نداریم       تا ابد، پرونده‌ی آن را ببستیم


توضیحاتی در مورد این شعر را میتوانید در ادامه مطلب بخوانید.