غزل تنهایی

اشعار شاعری بی تخلص

غزل تنهایی

اشعار شاعری بی تخلص

مشخصات بلاگ

من سیامک هستم. خودم رو شاعر نمیدونم. ولی هر از گاهی چیزهایی مینویسم و دوست دارم نظر شاعران و شعردوستان رو در مورد نوشته‌هام بدونم. خوشحال میشم منو از نظرات مفیدتون آگاه کنید.

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جام زهر» ثبت شده است

آن یار سفر کرده‌ی ما از سفر آمد

خوش باش که دیگر همه دردت به سر آمد

آن تلخی دوران بلا رفت ز کامم

شیرینی ایام به کامم شکر آمد

در ظلمت شب بی کس و تنها چو نشستم

آن یار سفر کرده چو خورشید بر آمد

آن نور رخش بر دل تاریک چو تابید

ظلمت ز دلم رفت و به جایش سحر آمد

جامی ز بلا بود به دستم چو بیامد

آن جام بلا رفت و به دستم گوهر آمد

آسوده و بی نام سرودم همه شعرت

از لطف دلت بود که شعری دگر آمد

آذر ماه 92


توضیحات کوتاهی در مورد این شعر را در ادامه مطلب بخوانید.

دیشب ابلیس زمان، حمله به ایمانم کرد

من بخندیدم و او بنده‌ی شیطانم کرد

نام خود بر لب و آن تیغ سیاهی بر دست

سوی من آمد و قصد دل و هم جانم کرد

واندر آن مشعر شیطانی تاریکی‌ها

جام زهری به لبم داده و قربانم کرد

رگ انسانیتم را به جفا بُبرید او

درد غم آمد و از خنده پشیمانم کرد

خیس شد دیده من، شانه و پشتم لرزید

دیدی آن خنده‌ی کوتاه، چه گریانم کرد

گفتم ای سید من، از غم خود می‌میرم

دور کن روح مرا زانچه که ویرانم کرد

بانگی از عرش بیامد که غمت آخر شد

دستی از غیب رسید و همه درمانم کرد

"فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم"1

که مسیحا نفسی تازه مسلمانم کرد

صبح امید دمید و نفس تازه رسید

فلک و ماه بگردید و سلیمانم کرد

بی تخلص بسرایم همه اشعار تو را

چونکه نور رخ محبوب غزل خوانم کرد


1 مصرع داخل گیومه از شاعر پر آوازه ایران، حافظ شیرازی است:

فاش می‌گویم و از گفته‌ی خود دلشادم/ بنده‌ی عشقم و از هر دو جهان آزادم


برای دیدن توضیحات شعر به ادامه مطلب بروید.